
آیا انسانوارهها خواب گوسفندهای الکتریکی میبینند؟




پیش درآمد این داستان علمی- تخیلی، خبری واقعی است که خبرگزاری رویتر در سال ۱۹۶۶ مخابره کرده است. خبری که در آن به مرگ لاکپشتی اشاره دارد که کاپیتان کوک (کاشف نیوزلند) به پادشاه تونگا هدیه داده بود و این حیوان بعد از دویست سال عمر از دنیا رفته است.
جنگی بزرگ و اتمی در کره زمین رخ داده است و غبارهای رادیو اکتیو در زمین پراکنده شده است. گونههای گیاهی و جانوری یا از بین رفتهاند و یا در حال انقراضاند. اکثریت انسانها از کره زمین مهاجرت کردهاند و در کرات دیگر و شهرکهای فضایی ساکن شدهاند. تعداد کمی از انسانها روی زمین باقی ماندهاند و البته سازمان ملل از طریق رسانهها مهاجرت را تبلیغ میکند تا باقی مانده افراد سالم نیز راضی به مهاجرت شوند. به هر فردی که اقدام به مهاجرت نماید یک آدم مصنوعی به عنوان همدم و خدمتکار جایزه داده میشود. کسانی که تحت تاثیر غبارهای رادیواکتیو دچار نقص جسمی و ذهنی شدهاند امکان مهاجرت ندارند. این افراد استثنایی یا عقب مانده! خوانده میشوند. ساختمانها و آپارتمانها اکثراً خالی است.
در چنین فضایی تصور کنید گونههای مختلفی از آدمهای مصنوعی ساخته شده است که تشخیص آنها از انسان به راحتی امکانپذیر نیست. برخی از این آدم مصنوعیها به صورت غیر مجاز وارد زمین شدهاند. پلیس افرادی را مامور شکار آدممصنوعیها میکند.
«ریک دکارد» – شخصیت اصلی داستان – یک جایزه بگیر پلیس است که شغلش شکار آدم مصنوعی است و داستان درباره چند شکار آخر این فرد است…