
از سی مرغ تا سیمرغ / جلد دو















پرندهای افلاکی سرخ و بیقرار سر و پر میکوبد بر دیوارهای خاکی بیتاب پروازی جاودان تا قاف سیمرغِ جان…
در ابتدای راه عدهای از مرغان هرکدام به بهانهای از ادامهی راه منصرف میشوند. هدهد با روایت داستان شیخ صنعان مابقی مرغان را به ادامه راه وامیدارد. مرغان در این مسیر سخت، هفت وادی پیش رو دارند که اشاره به هفت وادی سلوک دارد؛ این وادیها به ترتیب عبارتاند از: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید،حیرت، فقر و فنا.
در عبور از این وادیها بسیاری از مرغان از پای درمیآیند و از میان آن همه پرنده، فقط سی مرغ باقی می مانند که به جایگاه سیمرغ میرسند. درواقع «سیمرغ» همان سی مرغ هستند که پس از عبور از هفت وادی «سیمرغ» شدهاند.
این کتاب آرایش است ایام را / خاص را داده نصیب و عام را
گر چو یخ افسرده ای دید این کتاب / خوش برون آمد چو آتش از حجاب
نظم من خاصیتی دارد عجیب / زانکه هردم بیشتر بخشد نصیب
گر بسی خواندن میسر آیدت / بی شکی هر بار خوشتر آیدت
آنجه من بر فرق خلق افشانده ام / گر نمانم تا قیامت مانده ام
گل فشانی کرده ام زین بوستان / یاد داریدم به خیر ای دوستان
آنچه مرغان در منطقالطیر میبینند، تصویر خودشان است و دیدار سی مرغ با سیمرغ به معنای فنای سی مرغ در سیمرغ نیست؛ درواقع مرغان در طی سفر به سایهای از حق میرسند و در او فنا میشوند، اما بعد از مدتی به بقا میرسند. برای رسیدن باید سفری دیگر در پیش داشته باشند و همانطور که عطار بیان میکند، کتابی دیگر در وصف آن باید سروده شود.
منطقالطیر ماجرای سفری است از کثرت به وحدت؛ سفری که درنهایت به حق نمیرسد، بلکه به نوری از او و یا «جبرئیل» ختم میشود. از طرفی، یک سالک بعد از سفر از کثرت به وحدت یا خلق به حق، باید سفری هم از وحدت به کثرت یا از حق به خلق داشته باشد تا مرحله سلوک او کامل شود و ما این سفر را در کتاب «مصیبت نامه» میبینیم.
منطق الطیر بیشتر درباره آفات سلوک و قواطع طریق صحبت میکند و علاج آنها را نشان میدهد. ازطرفی داستان دیدار با «من» برتر و آسمانی آدمی است، نه آن حقیقتی که آدمی همواره درپی یافتن آن بوده است.
سیمرغ در منطقالطیر رمزی از حقیقت مطلق است که برای رسیدن به آن باید از هفت وادی طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و بالاخره فقر و فنا گذشت تا به آن حقیقت رسید. اما آن حقیقت (سیمرغ) چیست؟ از نظر عطار یعنی به خود رسیدن. وقتی که سالک از این عقبهها گذشت و در هر وادی چیزی را از وجود خویش زدود، ترک علایق کرد و صافی شد، آنگاه او و همه آنها که با اویند، به حقیقت یا جوهر سیمرغ دست یافتهاند.
عطار در منطقالطیر حکایتها را از زبان مرغان نقل میکند. هدهد پیر و مرشد مرغان است؛ چراکه مرغ سلیمان است و قاصد او و راهبر. هر مرغی رمزی از گروهی از مردماند که با رهبری هدهد میخواهند خود را به سرور مرغان، یعنی سیمرغ، برسانند؛ اما در این راه پرفراز و نشیب و دشوار گروهی تلف میشوند و گروهی با عذر و بهانه از ادامه راه کناره میگیرند؛ فقط سی مرغ به مقصد میرسند و چون پاک و منزّه شدند و خورشید سرمدی بر ایشان بتافت و در برابر آیینه حقنما قرار گرفتند، بیش از عکس سی مرغ در آن نیافتند و دریافتند که به حقیقت سیمرغ با ایشان یکی است و در میان ایشان جدایی نیست، بلکه خود عین سیمرغاند.