اشتباه نکردی پدر

زمان: 02:30:08
توجه: مخاطب گرامی؛ عذرخواهی رادیوقصه را به دلیل کیفیت نامناسب صدا در قسمت‌هایی از داستان بپذیرید.
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
اشتباه نکردی پدر قسمت اول
اشتباه نکردی پدر قسمت دوم
اشتباه نکردی پدر قسمت سوم
اشتباه نکردی پدر قسمت چهارم
اشتباه نکردی پدر قسمت پنجم
اشتباه نکردی پدر قسمت ششم
خلاصه:

داستان از زبان پسری به نام «تیرکش» روایت می‌‌‌‌‌‌‌‌شود که در کودکی مادر خود را از دست می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و پدرش همسر دیگری اختیار می‌‌‌‌‌‌‌‌کند. تیرکش مجبور می‌شود که سال ها با نامادری‌‌‌‌‌‌‌‌اش زندگی کند.
مادر که رفت انگار همه چیز سرد و بی‌‌‌‌‌‌‌‌روح شد و نامادری‌‌‌‌‌‌‌‌ام با من نامهربان بود، اما من هنوز منتظر بودم تا مادر برگردد. دوستانم مدام سربه‌سر من می گذاشتند و به خاطر وجود او مرا مسخره می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. یک روز باخبر شدم که من را در مدرسه ثبت‌نام کرده‌‌‌‌‌‌‌‌اند و باید به‌زودی در کلاس درس آماده شوم. با خودم فکر کردم که اگر به مدرسه بروم، معنای حرف‌های نامادری‌‌‌‌‌‌‌‌ام را بهتر می‌‌‌‌‌‌‌‌فهمم. در مدرسه تنها آقای معلم با من مهربان بود.
خیلی زود نامادری‌ام پسر کوچکی به دنیا آورد، اما مشکل تازه‌‌‌‌‌‌‌‌ای شروع شد. توجه او به من کمتر و کمتر می‌‌‌‌‌‌‌‌شد تا این‌‌‌‌‌‌‌‌که یک روز ماجرا را با پدر در میان گذاشتم. او تا آن روز حرف من را باور نمی-کرد، اما از آن روز به بعد بیشتر مراقب من بود.
سال‌‌‌‌‌‌‌‌ها می گذشتند و من در تابستان مجبور بودم که در مزرعه کار کنم. در آنجا هم مشکلاتی داشتم که گاهی انگار از زندگی سیر می‌‌‌‌‌‌‌‌شدم.
یک روز بابا ماجرای کودکی‌اش و سختی‌‌‌‌‌‌‌‌هایی را که تحمل کرده بود، برای من تعریف کرد. آن وقت بود که فهمیدم وضع من خیلی بهتر از باباست. پس کمی دلگرم شدم و ادامه دادم. روزها ازپی هم گذشتند و من برای ادامه تحصیل به عشق‎آباد رفتم. در آنجا درس می‌‌‌‌‌‌‌‌خواندم و گاهی برای دیدار خانواده و خصوصا پدرم به شهرمان بازمی‌گشتم؛ تا این‌‌‌‌‌‌‌‌که یک روز نامادری برایم نامه نوشت که پدرت حال خوشی ندارد و تو باید خیلی زود به دیدنش بیایی…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *