اشکنه

زمان: 00:12:55
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
اشکنه
خلاصه:

ظهر شده بود ولی هنوز مهری خانم غذای ظهرش را درست نکرده بود.
او فقط یک سیب زمینی و یک تخم مرغ داشت. او اصلا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانست چه غذایی باید درست کند.
مهری خانم ناگهان صدایی را شنید که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت: حوصله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام را سر بردی چقدر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی نداریم… نداریم …
این صدا صدای روح آشپزخانه بود …
این داستان برای کودکان سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ابتدایی دبستان مناسب است.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *