در جلد اول نمایش رادیویی «انعکاس» شنیدیم که فرهاد زمانی در شمار افرادی بوده که برای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان مهم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، پاکی و درستی و از اعتقادات مذهبی چون دروغ نگفتن و پایمال نکردن حق ضعیفان بوده است. «فرهاد» از دوستان «احمد» بوده است، در زمان جنگ به شهادت رسیده و فرهاد خواهر احمد «نرگس» را به همسری گرفته است. اما حالا فرهاد مرزبان برای دستیابی به مال و ثروت حاضر است تمام این باورها و عقایدش را دور بریزد و به ریسمان پاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای چنگ بزند که روز به روز او را از خانواده و جمع دوستانش دورتر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و به دنیای پر زرق و برق جدیدی پرتابش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که حتی راه و رسم آن را هم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند. مرزبان دست به دفاع از پرنده موکلی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند که می داند کلاهبردار است و به پاس این کار، آپارتمان لوکسی نیز هدیه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد؛ اما همسرش این موضوع را تاب نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد و از خانه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود تا شاید فرهاد به خودش بیاید. «حاج اسماعیل» پدر همسر فرهاد نیز به او گوشزد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند تا این راه و روش را تغییر دهد.
اما در این میان اتفاقی رخ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که اوضاع به ضرر فرهاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. «علی» پسر فرهاد شاهد یک مشاجره خیابانی بین دو پسر جوان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و وقتی قصد کمک به مصدوم را دارد، ضارب فرار می-کند. فرد مصدوم بیهوش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و به کما می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. علی در این میان مقصر شناخته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود…