











تابستان سال ۱۹۴۲ است. نیروهای آلمان، کشور فرانسه را اشغال کردهاند. در جنگل، نزدیک خیابانی که به دور دریاچهای پیچیده، مردی روی چمن نشسته است. کودکان در میان چمن بازی میکنند و به اطراف میدوند. زنان در سایهروشن درختان نشستهاند و کاردستی میبافند. کمی دورتر، درمیانِ انبوه درختان بلند، دلدادگان به دامنِ سکوت و تنهایی پناه آوردهاند.
مردی که روی چمن نشسته است، اندامی کوچک، سری بسیار بزرگ و پیشانی گشاده و بلندی دارد؛ موهایش سیاه است و تقریباً سی ساله به نظر میرسد.
این صحنه، شروع داستانی است که به حدود سال ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۷ میلادی بازمیگردد؛ تعدادی جوان فرانسوی که در گروههای مقاومت و گروهایِ آزاد و پارتیزانهای فرانسوی در جنگ جهانی فعالیت میکنند، تصمیم میگیرند عملیاتی مهم را اجرا کنند. آنها به رهبریِ «ریموند» برای تخریب برجهای رادیویی «سنت آسیس» در نزدیکی پاریس برنامهریزی میکنند.