بهرام چوبینه

نویسنده: بابک صفی خانی
زمان: 05:33:55
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
بهرام چوبینه قسمت اول
بهرام چوبینه قسمت دوم
بهرام چوبینه قسمت سوم
بهرام چوبینه قسمت چهارم
بهرام چوبینه قسمت پنجم
بهرام چوبینه قسمت ششم
بهرام چوبینه قسمت هفتم
بهرام چوبینه قسمت هشتم
بهرام چوبینه قسمت نهم
بهرام چوبینه قسمت دهم
بهرام چوبینه قسمت یازدهم
بهرام چوبینه قسمت دوازدهم
بهرام چوبینه قسمت سیزدهم
بهرام چوبینه قسمت چهاردهم
خلاصه:

«بهرام چوبین» یا «وهرام چوبین» یا «بهرام ششم» یا «وهرام چوبینه» پسر «بهرام گشنسپ» از خاندان مهران، یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی بود. بهرام از مردم ری بود. او به‌سببِ بلندی قد و لاغر بودن اندام، به چوبین (مانند چوب) معروف شده بود.

در سال ۵۸۸ یا ۵۸۹ میلادی، در آخرین سال سلطنت «هرمز چهارم»، لشکریان خاقانات غربی ترک و خزرها به آران و ارمنستان حمله‌ور شدند. در همین زمان در شرق نیز «ساوه شاه» (باغا خاقان، شابه شاه) به ایران حمله کرد و سپاه هفتاد هزار نفری ایران که در مرز به نگهبانی می‌پرداخت، مغلوب ترکان شد.

«بهرام چوبین» در آن هنگام مرزبان ارمنستان و آذربایجان –اثورپاتکان- بود. «هرمز چهارم»، بهرام را برای مقابله به سوی ترکان گسیل داشت. این جنگ به‌نامِ نخستین جنگ ایران و ترکان شناخته شده‌ است. بهرام دوازده هزار تن از سوارکاران را برگزید که سن هیچ‌یک از آن­ها کمتر از چهل سال نبود. این در حالی بود که سپاه پادشاه ترکان، سیصدهزار تن ذکر شده ‌است؛ که تا هرات و بادغیس پیش آمده بودند.

بهرام که سرداری دلیر بود، با سپاهی اندک، اما زبده، سپاه خاقان را در مرزهای شرقی به‌شدت شکست داد؛ حتی «ساوه شاه» را کُشت و علاوه بر گرفتنِ غنایم سرشار و باورنکردنی، ترکان را به پرداخت باج نیز ملزم کرد.

هرمز چهارم بعد از شکست ترک‌ها، از فتح بهرام نگران شد و او را بلافاصله به جنگ بیزانس، در ارمنستان و نواحی جنوب قفقاز فرستاد. بهرام که فرماندهیِ کل نیروی ایران در مقابل بیزانس را داشت، از قوای بیزانس شکست خورد. هرمز که می‌خواست غرور وی را بشکند و از این شکست باطناً خوشنود بود، با ارسال دوک‌دان و لباس زنانه به سردار شکست‌خورده، او را به‌طور اهانت‌آمیزی از فرماندهیِ سپاه عزل کرد؛ اما بهرام موفق شد سپاه تحت فرمان خود را نیز در اهانتی که از طرف هرمز در حق وی شده بود، شریک و هم‌درد سازد. بدین‌گونه آنـها را نیز با خود، علیهِ هرمز هم‌داستان کرد و با موافقت و تشویق آن­ها، سر به شورش گذاشت.

بهرام به پشتیبانی موبدان و بزرگان ناراضی امید داشت. علاوه بر این، او از این­که بدگمانی موجود بین هرمزد و پسرش، خسرو، پادشاه را از تصمیم‌‌گیریِ قاطع برای مقابله با او بازمی‌داشت، تا حدی مطمئن بود. ظاهراً خودِ او در ایجاد نفاق و وحشت بین پدر و پسر دست داشت و طوری ترتیب کار را داده بود که خسرو به سبب ترس از پدر، پایتخت را ترک کند. درنتیجه هرمز دیگر در تیسفون احساس امنیت نکرد و به نزدیکی سلوکیه نقل مکان کرد.

بهرام چوبین حاضر نشد به فرمان پادشاه جدید «خسرو» درآید؛ زیرا خود سودای پادشاهی داشت. دودمان بهرام مدعی بودند که از نسلِ شاهان اشکانی‌اند و بهرام بر این امر تکیه کرد و خود را پادشاه نامید. از آنجا که سپاه بهرام نیرومند بود، خسرو از مرزِ ایران گذشت و به امپراتور بیزانس «موریکیوس» پناه برد. بهرام، پیروزمندانه، به پایتخت رفت و به نام «بهرام ششم» و به دست خود، تاج بر سر گذاشت و به نام خود سکه زد.

خسرو همراه با سپاهی که امپراتور موریکیوس در اختیارش گذاشته بود، به ایران برگشت و با سپاه بهرام در حوالی آذربایجان جنگید. بهرام پس از شکست در سال ۵۹۱ میلادی، همراه با باقی‌مانده‌ی سپاهش به سوی ترکان گریخت و با مهربانی تمام از سوی خانِ ترک پذیرفته شد؛ اما خسرو با هدایایی که برای خاتون، همسر خان ترک فرستاد، موجبات کشته شدن بهرام را فراهم کرد.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *