بوی کباب

زمان: 00:15:32
به اشتراک گذاری:
3
اپیزودهای این قصه
بوی کباب قسمت اول
بوی کباب قسمت دوم
خلاصه:

پیرمرد فقیری، گرسنه و خسته بود. سرانجام زیر سایه یک دیوار نشست، از داخل بقچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش تکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های نان خشک و سفتش را بیرون آورد. از دور بوی کبابی به مشامش رسید، بقچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را جمع کرد و به دنبال بوی کباب رفت و رفت تا به یک کبابی رسید…
داستان بوی کباب، قصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای زیبا از قصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های حکمت آمیز و پندآموز «نصرالدین» است که خانم «مریم نشیبا» همراه با نوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش «گلاب»، برای کودکان تعریف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. این داستان درباره پیرمرد فقیر و گرسنه-ای است که به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌غیر از نان خشک غذای دیگری برای خوردن ندارد. از قضا، روزی از روزها، بوی کباب از دور به مشامش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد، به سمت بو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود تا به کبابی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد. می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشیند و با بوی کباب شروع به خوردن نان خشکش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. هنگام رفتن، صاحب کبابی پولِ بویِ کبابش را از او طلب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند…
در این داستان کودکان به راحتی با مفهوم نیکی و کمک کردن به دیگران آشنا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آموزند که اگر هر گاه کاری جهت کمک کردن به دیگران از دستشان برآید به هیچ عنوان دریغ نکنند و آن را به نحو احسنت به سرانجام برسانند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (1 votes, average: 3,00 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *