




پس از پیدا شدن جنازه دختر نوزده سالهای در آلاسکا، دو افسر اداره آگاهی پلیس روانه منطقه میشوند. «ویل دورمر» که افسر مسئول پرونده است، از بیخوابی شدیدی رنج میبرد که به دلیل حضور در آلاسکا و شبهای تابستانی و روشن، این بیماری شدت بیشتری میگیرد. یک پلیس زن تیزبین محلی به نام «الی بور»، به ویل میگوید که اکنون فصل آفتاب نیمهشب است و هوا تاریک نخواهد شد و همواره نور آفتاب به شهر میتابد. حتی وقتی که ویل بیخواب میخواهد اتاقش در هتل را با نصب پرده از نفوذ نور حفظ کند، باز هم آفتاب بیرحمانه میتابد.
در جریان تحقیق، کارآگاهان به منزل دختر مقتول میروند و در آنجا وسایلی پیدا می کنند که خرید آنها با بودجه و توان مالی خانواده او در تضاد است. همچنین عکسی پاره شده پیدا میکنند که در آن دختر بلوندی حضور دارد.
هم زمان که کارآگاهان ماجرای قتل را پیگیری میکنند، پلیسی در حال تحقیق درباره فساد میان افراد پلیس است و ویل دورمر و همکارش که پایشان گیر است، تحت فشار بیشتری قرار میگیرند. در راستای تحقیقات و کشف کلبهای که احتمال وقوع قتل در آنجا میرود، قتل دیگری اتفاق می افتد.