



در رمان «تابستان دیوانه»، «ریتا ویلیامز گارسیا» داستان سه خواهر کم و سن و سال به نامهای «دلفین»، «ورنتا» و «فرن» را روایت میکند. در روزی که قرار بود رویای رفتن به دیزنی و دیدن «تینکل بل»، برای این دختران کوچک محقق شود، به اردویی فرستاده شدند و مادرشان برای همیشه آنها را ترک کرد!
در بحبوحه وقایع و حوادث تاریخی، سیاسی و اجتماعی دهه شصت آمریکا، آنها در یک تابستان دیوانهوار در سال ۱۹۶۸ به سرپرستی خواهر بزرگتر که تنها یازده سال داشت، به اکلند کالیفرنیا سفر میکنند و با حقایق عجیب و تلخی درباره خانواده، کشورشان و حتی خودشان روبهرو میشوند. تابستان دیوانه که لحنی طنزآمیز دارد، داستانی آمیخته با احساس غم، شادی و حس همدلی است. تصور رویایی از دیدن مادر و سفری که در پیش دارند، در ذهن این سه دختر ویران میشود و آنها در کمپ با فعالیتهای آزادیخواهانه سیاهپوستان آشنا میگردند.
ریتا ویلیامز با هنر داستاننویسی بیبدیلش کتابی تأثیرگذار تألیف کرده است. او در این اثرش به مضامینی همچون آزادی، فقر، تبعیض نژادی و احترام میپردازد. پایانبندی غیرقابل پیشبینی و تا حدی ناراحتکننده شما را از خواندن این داستان خشنود خواهد ساخت.