








در میانه قرن شانزدهم و اوایل هفدهم، قزاقی شجاع و قدرتمند به نام «تاراس بولبا» از تبار «کازاکهای زاپوروژی» تصمیم میگیرد تا به همراه پسران خود به نامهای «آندری» و «اوستاپ»، به جنگ لهستان برود. کازاکها نیز یکی از اقوام سفیدپوست با تبار اسلاو بودند که محل زندگیشان اوکراین کنونی و جنوب غرب روسیه بوده است. البته ماجرای این رمان در جایی رنگ و بویی متفاوت میگیرد که ماجرایی عاشقانه و رمانتیک به میان میآید. این دلباختگی زنجیرهای از اتفاقات پیشبینیناپذیر را رقم میزند و مواجههای جالب میان قزاق بولبا و دو پسرش رخ میدهد.
در این داستان حماسی با قهرمانانی وطندوست آشنا خواهید شد که با وجود شخصیتهای متفاوتی که نویسنده برای آنها ترسیم کرده، هرکدام بار حماسی و عاطفی داستان را به دوش میکشند. از سوی دیگر سرنوشت قهرمان اصلی این کتاب مبتنی بر شخصیتی تاریخیست؛ اما سایرشخصیتها همانند دیگر داستانهای گوگول، ویژگیهای اغراقآمیز و گروتسک ندارند.