














یک فارغالتحصیل رشتهی تاریخ به نام «چزاره آیلو» از طرف روزنامهای در ایتالیا استخدام میشود تا یک گاهشمار تاریخی برای چاپ روزنامه تنظیم کند که در آن، از سال ۱۹۰۰ تا ۱۹۶۷ -که زمان حاضر داستان است- مهمترین اتفاقات را با ذکر تاریخ وقوع قید کند.
چزاره کار خود را آغاز میکند و در مدت کمی با استقبال خوانندگان روبهرو میشود. چزاره از طرف دبیر تحریریه تشویق میشود و کارش را ادامه میدهد.
در این میان، پیرمردی به نام «آنتونیو گریبالدی» سرزده نزد چزاره میرود و با سؤالاتی عجیب چزاره را عصبانی میکند و مهارتها و تواناییها و یادداشتهای او را زیر سؤال میبرد؛ اما منظور خود را صریح و روشن بیان نمیکند. او چزاره را برای شام به خانه خودش دعوت میکند تا بیشتر و بهتر با هم حرف بزنند.
چزاره به خانه مرد میرود و آنتونیو یادداشتهایی رمانگونه را که حاصل شنیدههای او از زنی به نام «آیدا راموندو» است، به چزاره میدهد تا با بُعد دیگری از تاریخ آشنا شود.
شبانگاه همان روز چزاره دچار بیخوابی میشود و به سراغ یادداشتهای آنتونیو میرود و از خلال یادداشتها از زندگی آیدا، شوهر درگذشتهاش، شرایط حاکم بر خانوادهاش و تجاوز یک سرباز آلمانی به او آگاه میشود…