تذکرة الاولیا / پراکنده بیا

زمان: 02:04:56
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
تذکرة الاولیا / پراکنده بیا قسمت اول
تذکرة الاولیا / پراکنده بیا قسمت دوم
تذکرة الاولیا / پراکنده بیا قسمت سوم
تذکرة الاولیا / پراکنده بیا قسمت چهارم
تذکرة الاولیا / پراکنده بیا قسمت پنجم
تذکرة الاولیا / پراکنده بیا قسمت ششم
خلاصه:

در بیابان­های «ری» پسر جوانی به نام «نصیر»، به سودای تجارت، قدم در راه گذاشته بود، اما همه سرمایه‌اش را به باد داده و تنها یک خورجین خالی و شتری برایش مانده بود که در نیمه راه، شتر نیز به دست راهزنی ناجوانمرد، به یغما رفت.

نصیر که سرمایه خود را از دست داده است، پای پیاده راه «ری» در پیش می گیرد، غافل از این­که شب، کمینگاه هزار خطر است. گرگی در بیابان به او حمله می­کند و نصیر از ترس به خاک می­افتد، اما «نصرت چوپان» نصیر را از چنگال مرگ می­‌رهاند و از او خواهش می­کند به جبران محبتش خواهرزاده بیمارش یعنی «گلاب» را به حکیمی در ری برساند. نصیر به ناچار می­پذیرد و خروس­خوان به را ه می افتد و شب هنگام به کاروان سرای «امیرعلاء» می­رسد.

نصیر، حکیمی می­یابد و گلاب را به او می­سپارد و در میان مسافران دوست قدیمی­اش «مسعود» را می‌بیند و در حجره او ساکن می­شود. در آن­جا «علی ابوالحسن خرقانی» را می­یابد؛ طلبه‌ای جوان از دیار «نیشابور» که به توصیه استادش پراکنده سفر می­کرد تا به مقصدش برسد. اما وقتی علی ابوالحسن به خواب می­رود، نصیر در بقچه طلبه، رقعه­ای به خط «قاضی القضات» نیشابور پیدا می­کند که حاکمان ولایات را به تکریم صاحب رقعه سفارش می­کرد؛ با این اتفاق فکری به ذهنش می­رسد و وسوسه می­شود تا در پاسخ سرزنش­های پدرش ادعا کند که در یک سال گذشته به تحصیل علوم پرداخته و اکنون طلبه‌ای شایسته و محترم است…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرات

نسیم گفت:

چرا داستان با اسمش و خلاصه اش فرق داشت ؟