ترکش‌‌‌های ولگرد / جلد یک / برادران مزدور

نویسنده: داوود امیریان
زمان: 0:57:18
به اشتراک گذاری:
5
اپیزودهای این قصه
ترکش‌‌‌های ولگرد / جلد یک / برادران مزدور قسمت اول
ترکش‌‌‌های ولگرد / جلد یک / برادران مزدور قسمت دوم
خلاصه:

همه تو ایوان جمع شدیم. دلم مثل سیر و سرکه می‌­جوشید. آب دهانم خشک شده بود. ساختمان غرق سکوت بود. شب خیلی سردی بود. از دهان‌­ها بخار بیرون می­‌زد. یک­هو نجف‌­پور عطسه بلندی کرد. همه از جا پریدند. ناگهان در اتاق به شدت باز شد و یک نفر نعره کشان پرید تو اتاق. هم زمان صدای مهیب آژیر خطر از کل ساختمان بلند شد. من و علی و تقی و محمد طبق نقشه به سوی در هجوم بردیم. مهتابی اتاق روشن شد. یک رگبار گلوله به مهتابی خورد. مهتابی منفجر شد. تقی فریاد زد:

-این که میرشجاعی نیست، بگیر که آمد!

و صدای برخورد مشتش به صورت آن شخص بلند شد. صدای شلیک و بگیر و ببند از همه جا بلند شد. محمّد فریاد زد:

-نگذارید فرار بکند!

دویدم بیرون. چه واویلایی شده بود! از اتاق­‌ها آدم بود که هراسان و پابرهنه بیرون می­‌دویدند. چند نفر ریخته بودند سر دو نفر و داشتند کتک­شان می­‌زدند. گیج شده بودم که چه خبر شده است. از پله­‌ها پایین دویدم. یک نفر جلوتر از من می­دوید. پام گیر کرد و پرت شدم و افتادم روی او. سرش محکم خورد به دیوار. برگشت و با قنداق سلاحش کوبید تو سرم. همه جا سیاه شد و من بی­هوش شدم‌.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (1 votes, average: 5,00 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *