

تعمیرکار
داگلاس که شاهد کتک خوردن مردی به نام شرمن است به کمک او میرود و او را از دست ضاربین نجات میدهد. شرمن به پاس کمک او یخچال مغازه داگلاس را تعمیر میکند. در این بین داگلاس متوجه میشود که شرمن جایی برای ماندن ندارد. بنابراین اتاق بالای مغازهاش را به او پیشنهاد میدهد. همسر داگلاس وقتی ماجرا میفهمد مخالفت میکند. داگلاس و شیلا شبانه به طرف مغازه میرودند…
عالیه، ممنون