

«تلویزیون» نوشته «بن لوری» داستانی از مجموعهای داستان کوتاه است که در کتابی با نام «حالا این هم از زندگی ما»، به چاپ رسیده است.
در بخشی از این داستان میشنویم:
مرد روز بعد هم مدعی میشود که آنفولانزا گرفته است و باز سر کار نمیرود. در خانه میماند. برنامه تلویزیون دوباره پخش میشود. این بار مرد با چشمهای از حدقه درآمده برنامه را تماشا میکند. بله، خودش است که میآید سر کار. کت و شلواری را که هفته پیش از فروشگاه میسی خریده به تن کرده است. خودش است که دارد مثل هر روز صبح برای نگهبان جلوی در دست تکان میدهد. حالا هم دارد توی راهرو بهطرف دفترش میرود. میرود تو اتاق. میز و صندلیاش، فایل نامههای ورودی و فایل نامههای خروجی، دستگاه منگنه و نامهبازكنش… شگفتآور است. مرد واقعا نمیتواند باور کند توی تلویزیون مینشیند پشت میزش و نگاهی به ساعت میاندازد و شروع بهکار میکند.
بسیارزیبا و جالب

