

جا پا
هوا سرد بود . و من در انتظار اتوبوس ، روی برف های خیابان قدم می زدم و زیر پالتویم می لرزیدم . دو روز بود برف می بارید و چشم من هرگز این قدر از روشنی زننده ی برف آزار ندیده بود که آن روز دیده بود . نگاه چشمم هنوز هم به یاد زنندگی برف روشن روز بود و گاه گاه خیره می شد.