
جایی که کوه بوسه میزند بر ماه









«جایی که کوه بوسه میزند بر ماه»، داستان دختر روستایی فقیری است که به همراه یک اژدها، بهدنبال پیرمردی اسرارآمیز میگردند تا راز خوشبختی را از او بپرسند.
«مینلی» دختر ده سالهای است که در روستایی فقیر و خشک و بیآب و علف به نام روستای «کوه بیثمر» زندگی میکند. او به همراه پدر و مادرش در کلبهای فرسوده و نیمهویران ساکن هستند و هرروز مجبورند تا غروب در زمینهای پر از گلولای، هر سه کنار هم در زیر آفتاب سوزان کار کنند. مین دختری باهوش و کنجکاو است و همیشه برای ماجراجویی آمادگی دارد. یکی از دلخوشیهای او افسانههایی است که پدرش هر شب سر میز شام برای او تعریف میکند. افسانه قدیمی پیرمردِ ماه که جواب همهچیز را میداند. با اینکه مادر این داستان را بیمعنا میداند، مین از ته قلبش به آن اعتقاد دارد و همیشه از شنیدنش هیجانزده میشود.
یک روز مرد دستفروشی که ماهی قرمز میفروشد به دهکدهشان میآید. مین تنها داراییاش که دو سکه است را میدهد تا این یکی از ماهی قرمزها را بخرد. علیرغم اینکه پدر و مادرش بابت خرج کردن سکهها سرزنشش میکنند، اما این یک ماهی قرمز عادی نیست. میتواند حرف زند. ماهی به مینلی میگوید که کجا میتواند پیرمرد ماه را پیدا کند. مین هیجانزده میشود و تصمیم میگیرد تا به پیرمرد برسد و از او بپرسد چطور میتواند سرنوشت خانوادهاش را تغییر دهد تا خوشبخت شوند، اما این سفری عادی نیست و ماجراهای زیادی در انتظار اوست.