










قرار است در ایام عید نوروز «زورخانه فرحزاد» محلی برای بازدید همه مردم باشد. به همین خاطر «حاج حجت» و «حاج ناصر» از پهلوانان قدیم محله فرحزاد، تصمیم میگیرند در این اتفاق مهم سهم داشته باشند.
«حاج حجت» و «حاج ناصر» هر دو در بازار «فرحزاد» مغازه دارند و میداندار «زورخانه فرحزاد» هستند. آنها که تا پیش از این دوست هم بودند، حالا رقیب هم شدهاند و چشم دیدن یکدیگر را ندارند. «علی»، پسر حاج حجت، دلباخته «منیژه»، دختر حاج ناصر، است؛ اما به علت اختلاف پدرهایشان نمیتوانند با هم ازدواج کنند.
«مرشد حبیب»، مرشد زورخانه فرحزاد، اعلام میکند قرار است در عید نوروز برای برنامه تهرانگردی، درِ زورخانهها به روی مردم باز باشد و مسئولان هم برای بازدید از زورخانه میآیند. این خبر، آتش دعوای حاج ناصر و حاج حجت را تندتر میکند.
علی و منیژه متوجه میشوند که دعوای پدرهایشان به خاطر شکست خوردن از یک کشتی گیر به نام «اکبر پامناری» در گذشته بوده است. آنها تصمیم میگیرند برای آشتی دادن پدرهایشان از اکبر پامناری کمک بخواهند. اکبر پامناری از حاج حجت و حاج ناصر میخواهد که مثل قدیم دوباره با او کشتی بگیرند. حاج حجت و حاج ناصر قرار میگذارند تا با هم تمرین کنند. آنها در طول تمرینها اختلافاتشان را کنار میگذارند.
دیگه دست از سر این داستانهای قدیمی و سناریوی فیلم فارسی بردارید .
چالب نبود