

جنگجوی قوی
پیمان کوچولو دلش میخواست که یک جنگجو باشد.
برای همین بیشتر وقتها پیمان کوچولو شمشیر پلاستیکی خودش را برمیداشت و به اطراف حمله میکرد.
او همه را میترساند. دیگران از این بازیها خوششان نمیآمد.
ولی پیمان فقط شمشیربازی دوست داشت. او فکر میکرد جنگجوی بزرگی است و باید به همه حمله کند.
او دلش نمیخواست با خواهرش خاله بازی کند.