





یک مجتمع ساختمانی با ورود غریبهای سُمدار به هم ریخته است. اهالی ساختمان احتمال میدهند که جن وارد ساختمان آنها شده است.
«عباسعلی»، نگهبان مجتمع مسکونی، ادعا می کند غریبهای را دیده که با پاهای سُمدار وارد ساختمان شده است. این ماجرا ولولهای در میان ساکنان ساختمان میاندازد و ماجراهای عجیب و غریب طنزآمیزی را ایجاد میکند.
در همین زمان، «آقای عبادی»، از ساکنان همین مجتمع، در کمال حیرت متوجه میشود که پاهایش سُم درآورده است و از این قضیه به شدت دچار وحشت میشود.
از طرفی، «آقای مینایی»، مدیر مجتمع، با یک جنگیر معروف تماس میگیرد و از او میخواهد به مجتمع بیاید و جنّی را که باعث وحشت ساکنان ساختمان شده، شکار کند!
آقای عبادی پیش جنگیر میرود و به او میگوید او همان جنی است که دنبالش میگردند و به اشتباه به کالبد آقای عبادی رفته است و چون درون آقای عبادی خیلی تاریک است، راه خروج را پیدا نمیکند و به همین دلیل از جنگیر میخواهد کمک کند تا از جسم آقای عبادی بیرون بیاید.
جنگیر، درابتدا حرف او را باور نمیکند، اما وقتی متوجه پاهای سمدار او میشود، وحشتزده فرار میکند، ولی جنی که در کالبد آقای عبادی است، راه او را میبندد و تهدیدش میکند که اگر نتواند او را از کالبد تاریک آقای عبادی بیرون بیاورد، زنگ میزند به یکی از جنهای خطرناک و از او میخواهد که به آنجا بیاید و به کالبد جنگیر وارد شود و تا آخر عمر وبال گردنش باشد….
زنگ میزنن به یک جن خطرناک!!!؟؟؟؟؟ یعنی چی مگه جن ها موبایل دارن



