





«کمال ساجدی» متهم به قتل «ماشاءلله رضوانی» است. وی در تلاش است بیگناهی خود را ثابت کند. وکیل او نیز برای کمک به موکلش سعی میکند او را از این اتهام تبرئه کند، اما با جستوجوهای وکیل مسیر داستان به گونهای دیگر پیش میرود.
کمال ساجدی و همسرش که نیازمند کلیه است، بعد از جستوجوی زیاد، فردی به نام ماشاءلله رضوانی را برای اهدای کلیه پیدا میکنند. در روز مقرر متوجه میشوند اهدا کننده قصد دارد یک هفته در امر اهدا تأخیر بیاندازد، اما ازقضا ماشاءلله رضوانی، در همان شب براثر ضربه مغزی از دنیا میرود و بلافاصله بدون رضایت خانواده وی کلیه به همسر کمال ساجدی اهدا میشود و همین امر باعث میشود تا خانواده رضوانی به کمال ساجدی اتهام قتل بزنند. در این میان خانم پرستاری که خود دچار مشکل کلیه است و با آقای ساجدی همکاری کرده تا این کلیه پیوند شود، مشکوک به قتل آقای رضوانی است.