







«دایی وانیا» به قلم «آنتون چخوف»، یکی از آثار برجسته معاصر است که در آن ماجراهای اقتصادی و عاشقانه بسیاری در یک خانواده روسی رخ میدهد و هر یک از اعضای این خانواده را دچار تحولی میکند.
نمایشنامه دایی وانیا از نظر مضمونی به نمایش یک زندگی هدر رفته میپردازد. نمایشنامه با بررسی شخصیتها و نمایش مصیبتهای آنها این قضیه را آشکار میکند. ولی مسلما انسجام بخشیدن به این مفهوم در نمایشنامه کار سختی است چرا که این مسئله از جمله مواردی است که با حال و هوا و فضای زندگی افراد سروکار دارد و یک ایده مشخص و تمایز نیست.
یکی از ویژگیهای بارز نمایشنامه این است که تقریبا تمام شخصیتهای آن از زندگیهای خود راضی نیستند و احساس رخوت، تاسف و خستگی میکنند. آنها از افزایش سن خود گلایه میکنند، حسرت سالهایی را میخورند که با کارهای طاقت فرسا هدر دادهاند، غم عشقهای بر باد رفتهشان را میخورند و در این مسئله تفکر میکنند که اگر جور دیگری زندگی میکردند اوضاع در حال حاضر به چه صورت بود. به این ترتیب آنها غم فقدان را میخورند، بدون این که توجهی به داشتههای فعلی خود داشته باشند. در طول نمایشنامه، تفکرات شخصی آنها در معرض دید بقیه قرار میگیرد و باعث میشود موجی از نارضایتی آنها را احاطه کند.
مضمون دیگری که در نمایشنامه وجود دارد و چندان با زندگیهای هدر رفته بیگانه نیست، عشق غیرممکن است. با نگاهی به بستری که این نمایشنامه بر روی آن نوشته شده بهتر میتوان به اهمیت این مضمون پی برد.