در انتظار بربرها

زمان: 02:06:13
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
در انتظار بربرها قسمت اول
در انتظار بربرها قسمت دوم
در انتظار بربرها قسمت سوم
در انتظار بربرها قسمت چهارم
در انتظار بربرها قسمت پنجم
خلاصه:

باید برگردم به سلول‌ام. البته این ژست تاثیری، ندارد، حتی کسی متوجه هم نمی‌شود. با این همه، به خاطر خودم هم که شده، به عنوان ژستی برای فقط برای خودم، باید به آن تاریکی سرد برگردم و در را قفل کنم و کلید را خَم کنم و گوش‌هام را بگیرم تا صدای خون‌خوارگی میهن‌پرستانه را نشنوم و لب‌هام را روی هم بگذارم و دیگر حرف نزنم. کی می‌داند، شاید نگاه‌ام به همشهری‌هام عادلانه نیست، شاید در همین لحظه مرد کفاش دارد توی خانه‌اش آهسته با صدای انگشت روی قالبش می‌زند در همان حال با خود زمزمه می‌کند تا صدای آن فریادها به گوشش نرسد، شاید زن‌های خانه‌داری دارند تو آشپزخانه نخود پاک می‌کنند و برای سرگرم کردن بچه‌‌های تخس‌شان قصه می‌گویند، شاید کشاورزهایی هستند که دارند آرام آرام راه آب‌ها‌شان را تعمیر می‌کنند. اگر چنین رفقایی هم هستند بَدا به حال‌ام که نمی‌شناسم‌شان! برای من، در این لحظه که دارم از جمعیت فرار می‌کنم، چیزی که بیش از همه اهمیت پیدا کرده این است که نه آلوده‌ شقاوتی شوم که آن وسط می‌خواهند مرتکب شوند و نه خودم را به زهر نفرت عاجزانه نسبت به مرتکب‌شوندگان‌اش آلوده کنم. من که نمی‌توانم اسیرها را نجات بدهم، پس بگذار خودم را نجات بدهم، پس بگذارم خودم را نجات بدهم. بگدار دست کم بگویند، اگر اصلا بگویند، اگر اصلا کسی در آینده‌ای دور علاقه‌ای داشته باشد بداند ما چطوری زندگی می‌کرده‌ایم، که در این پایگاه دورافتاده‌ی امپراتوریِ نور، مردی بود که در عمق وجودش بربر نبود.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *