دزد و دیو

زمان: 00:13:24
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
دزد و دیو
خلاصه:

مردی بود به نام «رئوف» که بسیار مومن و پاک بود و در مزرعه و خانه کوچکش زندگی می‌کرد. رئوف یک گاو داشت. روزی یک دزد و یک دیو دنبال رئوف بودند.
رئوف به خانه رسید و گاو را به طویله فرستاد و شب به خواب رفت. دزد و دیو هرکدام سر اینکه کدام اول وارد خانه بشوند به جروبحث و بعد به دعوا افتادند. از سر و صدای آن‌ها رئوف بیدار شد و بیرون امد. دزد داد زد: «این دیو می‌خواهد تو رو بکشد». دیو هم داد زد که: «این دزد می‌خواهد تو را بکشد». رئوف که متوجه حضور دیو ودزد شد، داد زد و همسایه‌ها را خبر کرد و دزد و دیو هم از ترس فرار کردند.

داستان دزد و دیو از کتاب «کلیله و دمنه» انتخاب شده است.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *