






در زمانهای که از عشقهای اصیل و ماندگار شاید تنها بتوان در افسانههای کهن نشان گرفت، سخن از عشقی عمیق شنیدن، آنگونه که «دفتر خاطرات» روایت میکند، بر دلنشینی آن خواهد افزود. بیشتر به این دلیل که دفتر خاطرات افسانهای کهن نیست، بلکه حکایت تعلقی واقعی و ماندگار است که قدمت آن عمر سه نسل دوام میآورد و در سالهای پایانی قرن بیستم، همچنان تازه و شیرین و غبطه برانگیز جلوه مینماید.
دفتر خاطرات داستان جدال همیشگی جبر و اختیاری است که در طول تاریخ همواره ذهن انسانهای حقیقتجو را به خود مشغول کرده است و گواهی بر فایق آمدن سرانجام عزم و اراده انسانی به هر مانعی که خود برآمده از اختیار اوست. «نیکولاس اسپارکس» که با خمیر مایهای غنی و پایدار-و به زعم برخی تکراری- اثری دگرگون آفریده، با تحلیلی هنرمندانه از این واقعیت عینی بار دیگر به یادمان میآورد که در آستانه پایان قرنی که بهحق باید آن را قرن معجزات اراده انسان نامید، سخن از «جبر» گفتن تا چه حد خام اندیشی و سطحی نگری است.
دفتر خاطرات مبین اصالت استواری در راه نیل به مقصود است و بی شک عشقی که نویسنده با کمک رنگ و روغن کلمات و عبارات در بستر ذهن و خاطرات انسانها به تصویر میکشد، تعلق برآمده از همین استواری است و البته در دوران حاضر شورانگیز و شایسته الگو برداری. عشقی که مسوولانه ارزشهای والای انسانی را پاس میدارد.