دل‌های گرم، روزهای سرد

نویسنده: یوسف قوجق
زمان: 00:28:05
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
دل‌های گرم، روزهای سرد قسمت اول
دل‌های گرم، روزهای سرد قسمت دوم
خلاصه:

یک دانش‌آموز ماجرا را این‌طور روایت می‌کند:
یادمه اوایل ماه مهر سر کلاس بودیم که کسی به در زد و وارد کلاس شد. همه هاج و واج نگاهش می‌کردیم. هیچ چیزش شبیه ما نبود و حتی لباساش با ما فرق می‌کرد.
لباسای اتوکشیده به تن داشت و کیف و کفش خیلی خوبی داشت. اسم کلاس رو پرسید که مطمئن بشه درست اومده و اصغر بهش جواب داد که همین‌جاست. وقتی وارد کلاس شد هیچ کدوم از بچه‌ها اجازه ندادن که کنارشون بشینه. وقتی دیدم معطل شده، صداش زدم که بیاد و کنار من بشینه. گفت: مرسی! و بچه‌ها مسخره‌ش کردن. سرش‌ رو پایین انداخت و صورتش سرخ شد. خودمم نفهمیدم چی شد که زدم تو گوش اصغر و پسر تازه‌وارد که اسمش محسن بود، بیشتر ناراحت شد. روزها گذشت و محسن با بچه‌ها دوست شد، اما اصغر هنوز باهاش خوب نبود.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *