

دنبال کفش میگردی؟
روزی میرزا صاحب فرزند پسری شد. او برای هشتمین فرزندش جشن تولد بزرگی گرفت. در بین مهمانها پارچهفروش معروف و مهم شهر به نام «خواجه صبا» هم حضور داشت. او درباره خدمتکارش صحبت میکرد و میگفت: او بسیار باهوش و عاقل است…
این داستان با زبانی ساده و روان به کودکان میآموزد که هرگاه کسی در انجام کاری معطل کند و آن کار را بعد از مدتی معطلی به سرانجام رساند و یا درست انجام ندهد میتوان از ضربالمثل «دنبال کفشهایش میگردد» استفاده کرد.