دن کیشوت / جلد دو

نویسنده: میگل د سروانتس
زمان: 06:11:05
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
دن کیشوت / جلد دو قسمت اول
دن کیشوت / جلد دو قسمت دوم
دن کیشوت / جلد دو قسمت سوم
دن کیشوت / جلد دو قسمت چهارم
دن کیشوت / جلد دو قسمت پنجم
دن کیشوت / جلد دو قسمت ششم
دن کیشوت / جلد دو قسمت هفتم
دن کیشوت / جلد دو قسمت هشتم
دن کیشوت / جلد دو قسمت نهم
دن کیشوت / جلد دو قسمت دهم
دن کیشوت / جلد دو قسمت یازدهم
دن کیشوت / جلد دو قسمت دوازدهم
خلاصه:

در حینی که اینان به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه گرم گفتگو بودند، دن کیشوت به مذاکره خود با سانکو ادامه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد و به او گفت: رفیق سانکو، بیا تا نزاع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خود را از یاد ببریم و با هم آشتی کنیم! حال بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که کینه و رنجشی از من به دل نگاه داری، بگو ببینم کجا و کی و چگونه «دولسینه» را دیدی؟ او به چه کار مشغول بود و تو به او چه گفتی؟ او چه جواب داد و از خواندن نامه من چه حالی شد؟ چه کسی نامه مرا برای تو رونویس کرد؟ بالاخره هرچه از این ماجرا که به نظر تو قابل پرسیدن و دانستن است، به من بگو بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که دروغ بگویی یا برای خوشایند من چیزی بر آن بیفزایی، و نیز بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که چیزی از آن حذف کنی.
سانکو گفت: ارباب، اگر باید راستش را گفت هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کس نامه را برای من رونویس نکرد. چون من اصلا آن را با خود نبرده بودم.
دن کیشوت گفت: همین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور است که تو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی، چون دو روز از عزیمت تو، من آن دفترچه بغلی را در همانجا که نامه را نوشته بودم پیدا کردم و بسیار ناراحت شدم. چون نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانستم وقتی تو متوجه شوی که نامه همراهت نیست چه خواهی کرد و همیشه فکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم که به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌محض این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که بفهمی نامه را به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا گذاشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای به دنبال آن بازخواهی گشت.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *