دو داستان؛ قاضی و بهلول، علم و تجربه

تنظیم متن: محمدرضا سرشار
زمان: 00:25:18
به اشتراک گذاری:
1
اپیزودهای این قصه
دو داستان؛ قاضی و بهلول، علم و تجربه قسمت اول
دو داستان؛ قاضی و بهلول، علم و تجربه قسمت دوم
خلاصه:

قاضی و بهلول:

در زمان های دور در بغداد مردی بی آزار و زحمتکش، به خاطر ثروتی که داشت، باید به سفر حج     می­رفت.

مرد به دنبال شخص معتمدی بود تا اموال خود را به او بسپارد. تصمیم گرفت تا پول‌هایش را به قاضی شهر بسپارد تا با اطمینان به سفر برود. نزد قاضی رفت و با اصرار، امانت را به او واگذار کرد.

بعد از بازگشت از سفر، نزد قاضی رفت. قاضی گفت: برو و از همان جایی که کیسه را گذاشتی، بردار و برو. مرد با دیدن کیسه­ای که زیرش سوراخ بود و سکه­ای در آن نبود، بسیار متعجب و ناراحت شد. او نزد قاضی برگشت و موضوع را با او در میان نهاد، اما قاضی گفت که حتماً موش‌ها آن را سوراخ کرده‌‌اند و سکه‌ها را برده‌اند…

علم و تجربه:

مردی به نام شمس­الدین پس از سال­ها کار و تلاش، مالی اندوخت، اما همیشه نگران بود که دزد به خانه­اش بیاید و سکه‌هایش را ببرد. پس تصمیم گرفت سکه‌ها را در زیر درخت گردویی پنهان کند. بعد از چند روز که به سکه­ها سر زد، از آن­ها خبری نبود .

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (1 votes, average: 1,00 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *