
دو داستان کوتاه از هکتور هیو مونرو


در این مجموعه دو داستان به نامهای «پنجره ی باز» و «مزاحم» را خواهید شنید.
– پنجره باز:
دیوید که تازه از مطب روانپزشک به خانه آمده است، به حرفهای او فکر میکند. خواهرش به دیدار او میاید و از حال او پرسید. دیوید میگوید بنا ب۹ توصیه روانپزشک قرار است به دهکده «سَن ژِرمَن» برود و دو هفته را در آنجا استراحت کند. اما ماریا معتقد است که اهالی آن دهکده خلق و خوی خاصی دارند و در آنجا به دیوید خوش نمیگذرد. اما دیوید تصمیم خود را گرفته است…
– مزاحم:
در یک شب پاییزی، «اورلیک» در جنگل در انتظار دشمنش، «جُرج زینِن»، است. ایندو نفر به دلیل تکهای زمین اختلافاتی با هم دارند ومیتوان گفت تقریبا به خون هم تشنه هستند. جرج از راه میرسد و بحث بین این دو نفر بالا میگیرد. آنها به روی هم اسلحه میکشند و در همین لحظه درخت بزرگی میشکند و روی هر دوی آنها میافتد…