
دو پیرمرد
نویسنده:
لئو تولستوی
راوی:
مهرخ افضلی - میکائیل شهرستانی
زمان:
00:28:40
به اشتراک گذاری:
3.67

دو پیرمرد
دو پیرمرد به نامهای یِفیم و بادروف قصد داشتند برای عبادت به اورشلیم بروند. یفیم دهقانی متین و سالم و ثروتمند، اما خسیس بود. بادروف رفتار خوشی داشت و به زنبورداری مشغول بود.
یفیم و بادروف به اصرارِ بادروف، بالاخره آماده ی سفر شدند و به راه افتادند. آنها بعد از گذشتن از مسیری طولانی، تصمیم گرفتند در خانهای استراحت کنند. بادروف به سمت خانه رفت و یفیم که عجله داشت، پشیمان شد و گفت به راهش ادامه میدهد. او از بادروف خواست تا در اولین فرصت راهی شود