

رختخواب
انگار همین دیروز بود. من کلاس سوم راهنمایی بودم و علی کلاس دوم؛ هر دو فقیر بودیم و بی خانمان. مادرهایمان بیوه بودند؛ در ده زندگی می کردند و زندگی شان به سختی می گذشت.
تمام امید علی به مدرسه شبانه روزی رایگانی بود که در امتحان ورودی اش شرکت کرده بود و مطمئن بود قبول می شود، ولی من هیچ امیدی نداشتم.