

رقص زنبور عسل
زنبور کوچولو وزوز میکرد و بالهاش رو باز میکرد و چرخ میزد.
بهار بود و زنبور کوچولو انگار داشت میرقصید. اون پیش دوستاش میرفت و باهاشون حرف میزد. شاید هم داشت درباره بهار باهاشون صحبت میکرد. بابک توی باغ بود و زنبور کوچولو رو نگاه میکرد.