





«دیوی فاکس» پس از بازگشت از جنگ دچار بیماری روحی شده است. وی قصد میکند تا همسرش «لیندا» را بکشد. لیندا از کارآگاه «الری کوئین» میخواهد به دیوی کمک کند تا حس کشتن را در وجود ناآرام او از بین ببرد.
پدر دیوی به دلیل قتل همسرش به زندان افتاده است. دیوی احساس میکند خون پدرش در رگهایش جریان دارد.
الری کوئین، «بایارد» پدر دیوی را از زندان بیرون آورده و تحقیقات خودش را درباره پرونده او آغاز میکند. بایارد، مدعی است که همسرش را نکشته است. اما دوازده سال پیش در دادگاه با وجود شواهد و مدارک، اثبات شده که «جسیکا» همسر بایارد با نوشیدن لیوان لیموناد که آغشته به سم بوده، کشته شده است. الری به تحقیقاتش ادامه میدهد. ولی با وجود تلاش زیادی که انجام میدهد، به موفقیت چشمگیری نمیرسد. دیوی که از نتیجه تحقیقات الری کوئین ناامید شده، قصد دارد از آنجا برود. ولی الری از او می خواهد که بماند، چون اعتقاد دارد که به زودی به نتیجه خواهد رسید.