زندان قفقازی

نویسنده: لئو تولستوی
زمان: 01:33:48
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
خلاصه:

«زندان قفقازی» که با نام «اسیر قفقازی» نیز شناخته می­شود، نوشته‌ لئو تولستوی است. این داستان روایتگر ماجرای دو افسر جوان روسی است که در جنگ قفقاز اسیر تاتارها شده‌اند. «ژیلین» و «کاستیلین» که از پادگان مرخصی گرفته‌اند تا به خانه‌شان بازگردند، در میانه‌ کوهستان‌ها گرفتار تاتارهایی خشمگین می‌شوند که در ازای خون‌بهای فرزندان­شان از آن‌ها پول می‌خواهند. اما ژیلین خانواده‌ای فقیر دارد که نمی‌توانند به او کمک کنند.

ژیلین افسر جوانی است که در قفقاز خدمت می‌کند. روزی نامه‌ای از مادر پیرش دریافت می‌کند که در آن می‌گوید می‌خواهد پیش از مرگش و برای آخرین بار او را ببیند. مادر همین‌طور می‌گوید که دختر زیبا و ثروتمندی برای ژیلین در نظر گرفته و می‌خواهد آن‌ها با هم ازدواج کنند. ژیلین تصمیم می‌گیرد به خانه بازگردد تا هم مادرش را ببیند و هم با آن دختر آشنا شود. او موفق می‌شود از فرمانده‌ پادگانش مرخصی بگیرد. اما مسیر بازگشت او از قفقاز بسیار خطرناک است. هر آن ممکن است تاتارها به او حمله کنند و به قتل برسد. ژیلین در راه با یک افسر جوان دیگر به کاستیلین همراه می‌شود. این دو به هم قول می‌دهند که لحظه‌ای از هم جدا نشوند. اما در میانه‌ کوهستان‌ها ناگهان در دام تاتارها می‌افتد. کاستیلین برخلاف قولش بلافاصله فرار می‌کند ولی ژیلین از روی اسب می‌افتد و با زخمی بر بدنش اسیر تاتارها می‌شود. او تصور می‌کند که تاتارهای وحشی او را خواهند کشت، ولی آن‌ها مرگ او را نمی‌خواهند. بلکه در ازای مرگ فرزندانشان از او خون‌بها می‌خواهند تا آزادش کنند…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *