زیبای سیاه

نویسنده: آنا سول
زمان: 01:14:10
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
زیبای سیاه قسمت اول
زیبای سیاه قسمت دوم
زیبای سیاه قسمت سوم
خلاصه:

«زیبای سیاه» در سال ۱۸۷۷ میلادی منتشر شده است. داستان این کتاب از زبان یک اسب سیاه که ابتدا «سیاه» و بعدها «زیبای سیاه» نامیده می‌شد، بیان می‌شود.
زیبای سیاه داستان درد و رنج اسب‌ها در قرن نوزدهم را شرح می‌دهد و ماجراهایی که یک اسب در دوران زندگی‌اش از سر می گذراند. زیبای سیاهی که با شنیدن این کتاب صوتی معرفی می‌شود، بخش تاریکی را نشان می‌دهد که امید در آن جریان دارد. با یک داستان از یک تشبیه زیبا روبه‌‌‌رو هستیم. «آنا سیوئل» نویسنده این زمان، به زیبایی مخاطب را وارد دنیای اسب‌هایی می‌کند که رام شده‌اند، اهلی شده‌اند و چه زیبا و لطیف و زجرآور رابطه آدمی (تلخ یا شیرین) را بیان می‌کند. زیبای سیاه، بیان «گذشت» است. بیان دانا بودن و با فکر کار کردن، بیان تفکر کردن و داشتن حس خوب نسبت به حیوانات. این کتاب در میان نسل جوان اروپا و آمریکا و کشورهایی که ترجمه‌ای از این کتاب دارند جای پای خوبی باز کرده است. در بطن زندگی مدرن امروزی شنیدن داستانی که مخاطب را در میان پستوی احساس آنان با حیوانات جلو می‌برد خود امری آرامش‌بخش است.
در بخشی از این داستان زیبا می‌‌‌شنویم:
من درست عین یک مجسمه سیاه بودم. برای همین او مرا «دارکی» صدا می‌زد. گاهی یک تکه نان به من می‌داد که خیلی خوش‌مزه بود. گاهی برای مادرم هویج می‌آورد. البته بگویم که همه اسب‌ها به‌طرفش می‌آمدند، اما به نظرم من و مادرم از همه عزیزتر بودیم. همیشه روزهای خرید، مادرم را به یک درشکه کوچک می‌بست و او را به شهر می‌برد.
پسرک دروگری به نام «دیک» هم گه‌‌‌گاهی آنجا می‌آمد. معمولا برای چیدن توت‌های وحشی روی پرچین‌ها به مزرعه سر می‌زد. هروقت که می‌آمد، یک دل سیر از توت‌ها می‌خورد. بعد مسخره‌بازی و سربه‌سر گذاشتنش با کره‌اسب‌ها شروع می‌شد. البته ازنظر خودش این یک جور شوخی و تفریح بود!
معمولا یا به‌طرف اسب‌ها سنگ پرت می‌کرد یا چیز تیزی پیدا می‌کرد و توی بدن‌‌‌شان فرو می‌کرد. نتیجه‌اش هم این بود که اسب‌ها رم می‌کردند و می‌تاختند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *