سایه‌‌‌های سرو

نویسنده: زهرا حدادی
زمان: 02:03:42
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
سایه‌‌‌های سرو قسمت اول
سایه‌‌‌های سرو قسمت دوم
سایه‌‌‌های سرو قسمت سوم
سایه‌‌‌های سرو قسمت چهارم
خلاصه:

یک روز ماشين رضا خراب شده و توی جاده زير آتش دشمن مانده بود. با هم رفتيم تا آن را به عقب بياوريم. من آمبولانس را دورتر نگه داشتم تا اگر يك ماشين هدف دشمن قرار گرفت ديگری سالم بماند و لاستيک ماشين را كه تركش خورده بود با زحمت عوض كرديم و قدری روی ماشين كار كرديم؛ اما روشن نشد. سيم بكسل را بستيم و حركت كرديم از تيررس دشمن كه دور شديم صدای آژير آمبولانس شنيدم. كشيدم كنار تا آمبولانس رد بشود. در آينه بغل نگاه كردم، خبری نبود ولی صدای آژير قطع نمی‌­شد. به آينه داخل ماشين نگاه كردم شايد آمبولانس پشت سر رضا قرار گرفته باشد. خبری نبود. چشمم به رضا افتاد كه داشت می­‌خنديد. متوجه شدم در آن حال و هوای بحرانی رضا شوخی­‌اش گرفته و با دهانش صدای آژير آمبولانس در مي‌­آورد و به عكس‌العمل من می‌­خندد.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *