سرزمین باد

نویسنده: گراتزیا دلددا
زمان: 03:09:04
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
سرزمین باد قسمت اول
سرزمین باد قسمت دوم
سرزمین باد قسمت سوم
سرزمین باد قسمت چهارم
سرزمین باد قسمت پنجم
سرزمین باد قسمت ششم
سرزمین باد قسمت هفتم
سرزمین باد قسمت هشتم
خلاصه:

ماجرا از زبان «نینا»، راوی داستان بیان می­شود:

من و «گابریل» قرار بود با هم ازدواج کنیم، اما بنا به دلایلی این قرار لغو شد و من با مرد دیگری به نام «پائولو» ازدواج کردم.

«.. ما برای ماه عسل به خانه­ای در منطقه­ای بادگیر رفتیم که کنار دریا قرار داشت. زنی به نام «ماریزا» که شوهرش ماهی­گیر بود، قبول کرد تا مایحتاج ما را در آنجا فراهم کند. مرد نابینایی به نام «فانتی» نیز در آنجا بود که تابستان­ها خانه­اش را در اختیار مسافران قرار می­داد. برحسب اتفاق متوجه شدم که گابریل که سخت بیمار است به آنجا آمده و در خانه فانتی ساکن است.
یک روز گابریل به من پیام داد که به دیدنش بروم تا با من حرف بزند. از طرف دیگر شوهرم به عنوان شهردار انتخاب شد و خبر رسید که میهمانی‌ای به افتخار ما برپا خواهد شد. قرار بر این شد که شوهرم از محل کار و من از خانه به محل برگزاری مهمانی برویم و در آنجا یکدیگر را ببینیم. در طول راه از مقابل ویلای خانواده فانتی گذشتم و گابریل را دیدم که روی بالکن نشسته بود. به آنجا رفتم و از لابه لای حرفهایش فهمیدم که از من رنجیده و دلگیر است. همان وقت فانتی به آنجا آمد و به همراه او به سمت مهمانی به راه افتادم و شوهرم را در آنجا دیدم.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *