سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی

زمان: 06:05:47
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی قسمت اول
سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی قسمت دوم
سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی قسمت سوم
سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی قسمت چهارم
سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی قسمت پنجم
سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی قسمت ششم
سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی قسمت هفتم
سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی قسمت هشتم
سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی قسمت نهم
سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی قسمت دهم
سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی قسمت یازدهم
سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی قسمت دوازدهم
سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی قسمت سیزدهم
سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی قسمت چهاردهم
سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی قسمت پانزدهم
خلاصه:

ناصر خسرو از جوانی شعر می­سرود و همچون بیشتر شاعران زمان به باده­نوشی و عشق­ورزی و گفتن اشعار مدح و غزل و هزل می­گذرانید و شاعر و دبیر ملازم دربار بود. رفته رفته از این نوع زندگی سرخورده شد و در پی یافتن حقیقت برآمد، ولی پاسخ­هایی که به پرسش­های بی­شمار وی درباره راز خلقت داده می­شد، او را قانع و مجاب نساخت. در ۴۳۷ که در «جوزجانان» از توابع «بلخ» بود، یک ماه پیوسته شراب می­خورد تا آن­که شبی در خواب دید که یکی وی را گفت: «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؛ اگر به هوش باشی بهتر، من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند، جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را بیفزاید. گفتم که من این را از کجا آرم؟ گفت جوینده یابنده باشد و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت.»

پس از این خواب، ناصر خسرو دستخوش تحول روحی شدیدی شد و ترک شراب گفت و نخست به «مرو» رفت و از شغل دیوانی کناره گرفت و آن­گاه رهسپار سفر حج شد (۲۳ شعبان ۴۳۷) و از راه «نیشابور» و «سمنان» و «ری» و «قزوین» به «آذربایجان» رفت و در «تبریز»، «قطران» شاعر را دید و از آنجا از راه «مرند» و «خوی» و «وان» و «اخلاط» و «بتلیس» و «میافارقین» و «آمِد» و «حران» به سرزمین شامات رسید و در هنگامی که هنوز «ابوالعلای معری» (۳۶۳ ـ ۴۴۹) زنده بود، وارد شهر معره النعمان شد.

از «معره النعمان» به «طرابلس» و «صیدا» و «فلسطین» رفت و در ۵ رمضان ۴۳۸ به «بیت المقدس» رسید و از آنجا رهسپار مکه شد و پس از گزاردن حج به بیت المقدس بازگشت (۵ محرم ۴۳۹). آنگاه از راه خشکی به «طینه» و از آنجا با کشتی به «تونس» و از تونس به «مصر» رفت. در مصر سه سال به سر برد و به مذهب اسماعیلی گروید و به خدمت خلیفه فاطمی «المستنصربالله ابوتمیم معد بن علی» (۴۲۷ ـ۴۸۷) رسید.

هنگام اقامت در مصر دوبار دیگر به مکه سفر کرد و حج گزارد (۳۳۹، ۴۴۰). در ۴۴۱ مصر را ترک گفت و پس از رفتن به مکه و گزاردن حج (۴۴۲) از راه «طائف» و «تهامه» و «یمن» و «لحساء» و «بصره» و «ارجان» و «اصفهان» و «نایین» و «تون» و «قاین» و «سرخس» در ۲۶ جمادی الاخری ۴۴۴ ق به بلخ بازگشت.

۷۵۵/ بر لبه‌های زندگی

شاید یکی از سخت‌ترین راه‌هایی که یک نویسنده برای پرداخت داستان‌هایش می‌تواند انتخاب کند مرز واقعیت و خیالی است که اعتماد خواننده را از بین نبرد. باید گفت «کلود شنزب» نویسنده داستان در «بر لبه‌های زندگی» توانسته است این مرز باریک را پیدا کند و با چنان مهارتی از آن استفاده کرده است که خواننده ناگهان به خودش می‌آید و متوجه می‌شود داستان دختری که خانواده‌اش را کمتر از شکلات دوست دارد، نابغه جنایت، شبح فرانسویِ یک کاخ در بریتانیا، «بلانش دوکاستی» که دلبسته‌ یک بوکسور می‌شود و نوجوانی که درون کهکشان­ها و آنتی موندهای هزاره‌ بیستم سرگردان است را باور کرده است، بدون    این­که این دنیا را خیالی بپندارد. داستان‌های این مجموعه جذاب است و مخاطب در هر داستان دنیای جدید و هیجان انگیزی را تجربه می‌کند.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *