











در قرن شانزدهم، هنگامی که امپراتوری عثمانی در اوج قدرت است، و «سلطان سلیمان خان» قانونی بر سه قاره و هفت اقلیم حکمرانی میکند، در پشت درهای بسته و دیوارهای بلند «توپقاپو سرای» سیصد کنیز در بزرگترین حرمسرای امپراتوری، جدا از دنیای بیرون روزگار میگذراندند. در این جهان بسته، زندگی بر اساس قوانین خاص و مستقلی میگذرد. در این «گودال مار» زندگی با نفرت و کینهتوزی، توطئه و مبارزات بر سر قدرت عجین است. هنگامی که «خرم» را که یک دختر تاتار رومی است به حرمسرا میآوردند، زندگی عادی و روزمره حرمسرا به یکباره دگرگون میشود. این زن خیرهسر و عصیانگر حاضر نیست مانند دیگران به سرنوشت خود به مثابه کنیز در حرمسرا تن در دهد! و به قوانین جاری تمکین کند. او با تمام قوا و با اراده آهنین میکوشد تا خود را به مرکز قدرت یعنی به کنار سلطان سلیمان برساند. و در این مسیر برای رسیدن به هدف خود به هر وسیلهای چنگ میزند. خرم با مهارت تمام، خود را در قلب سلطان سلیمان جا میکند و توطئه میچیند و هر صدای مخالفی را در گلو خفه میکند. و سرانجام سوگلی خاص سلطان میشود و از محبت و اعتماد کامل وی برخوردار میگردد. قدرت سیاسی خرم در مقابل معتمد سلطان، روز به روز بیشتر میشود و او با هوش سرشار و بیرحمی و قساوت خود، بهزودی در جهانی که تا آن روز دنیای ویژه مردان محسوب میشد و زنان را به آن راهی نبود، به قدرت و نفوذ بینظیری میرسد و سرانجام پس از اعدام دلخراش «ابراهیم پاشا» وزیر اعظم سلطان، تمام راهها برای اجرای منویات واقعی او باز میشود. زیرا که خرم اراده کرده است نخستین «سلطانه» دربار عثمانی در تاریخ سیصد ساله این امپراتوری شود.