





چند نفری که دور بخاری دیواری جمع شده بودند، همه حقوقدان یا کسانی بودند که کارشان به نحوی به قانون و علم حقوق مربوط میشد. «مارتیندال» وکیل بود. «روفوس لرد»، مشاور حقوقی دربار بود. «دانیل پسر» بود که با پرونده خانواده «کارستیر» اسم و رسمی یافته بود، و غیر از اینها چند تن از اهل قانون و قضا بودند، مثل آقای «کلیور»، قاضی دیوان عالی، «لوئیس»، «ترنچ» و آقای «تریفس» بزرگ. آقای تریفس مردی خبره و باتجربه بود و حدود هشتاد سال داشت. عضو یکی از موسسات حقوقی خیلی معروف بود و در خودِ آن موسسه هم شهرت بیشتری از بقیه داشت. از کارشناسان بزرگ حوزه جرمشناسی به شمار میرفت و معروف بود که از جریانات پشت پرده اطلاعات زیادی دارد.
بعضی که سنجیده سخن نمیگفتند، معتقد بودند باید خاطراتش را بنویسد. ولی آقای تریفس زیر بار نمیرفت. میدانست که اطلاعاتش بیشتر از این حرفهاست. با اینکه بازنشسته شده بود، دوستان و همکارانش برای نظرات او احترام زیادی قائل بودند و از این لحاظ در تمام انگلستان بیهمتا بود. هرگاه با آن صدای لرزان و آرام لب به سخن میگشود، سکوتی آمیخته با احترام همه جا را فرا میگرفت…