سه‌گانه‌ی­ دوقلوها: دفتر اول؛ دفتر بزرگ

نویسنده: آگوتا کریستف
زمان: 01:59:17
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
سه‌گانه‌ی­ دوقلوها: دفتر اول؛ دفتر بزرگ قسمت اول
سه‌گانه‌ی­ دوقلوها: دفتر اول؛ دفتر بزرگ قسمت دوم
سه‌گانه‌ی­ دوقلوها: دفتر اول؛ دفتر بزرگ قسمت سوم
سه‌گانه‌ی­ دوقلوها: دفتر اول؛ دفتر بزرگ قسمت چهارم
سه‌گانه‌ی­ دوقلوها: دفتر اول؛ دفتر بزرگ قسمت پنجم
سه‌گانه‌ی­ دوقلوها: دفتر اول؛ دفتر بزرگ قسمت ششم
سه‌گانه‌ی­ دوقلوها: دفتر اول؛ دفتر بزرگ قسمت هفتم
خلاصه:

«سه‌گانه‌ دوقلوها»، نوشته‌ «آگوتا کریستوف» به ماجرای برادران دوقلویی می‌پردازد که در زمان جنگ جهانی دوم نزد مادربزرگ خود می‌روند و با سختی‌های بسیاری روبرو می‌شوند. «دفتر بزرگ» که جلد اول سه‌گانه‌ دوقلوهاست، جایزه‌ ادبی کتاب اروپا را برای آگوتا کریستوف به ارمغان آورد.

داستان از زبان دو پسر بچه‌ دوقلو به نام­های «کلاوس» و «لوکاس» روایت می‌شود که از شهر به روستایی می‌روند که مادربزرگ‌شان در آن زندگی می‌کند.

کلاوس و لوکاس به روستایی مرزی مهاجرت می‌کنند و مردم آن‌ روستا مادربزرگ‌شان را جادوگر خطاب می‌کنند. این دو برادر در شهر زندگی راحتی داشتند اما الان باید در محیطی کثیف و با پیرزنی نه چندان دوست داشتنی زندگی کنند. در حقیقت نویسنده شرایط سخت کودکان و آسیب‌های روحی و جسمی آن‌ها در طول جنگ را به تصویر می‌کشد، مانند اتفاقی که برای این دو رخ می‌دهد. از آن‌جایی که کتاب دفتر بزرگ از زبان دو کودک روایت می‌شود، زبان و ادبیاتی ساده دارد که همین سادگی شما را با خود همراه می‌کند. در بخشی از ابن داستان می­شنویم:

توی خانه‌ خودمان، در شهر بزرگ، مادرمان همیشه ما را می‌شست. زیر دوش یا توی وان. لباس‌های تمیز تن‌مان می‌کرد، ناخن‌های‌مان را می‌گرفت. برای کوتاه کردن موهای‌مان، ما را می‌برد پیش آرایشگر. بعد از هر غذا دندان‌های‌مان را مسواک می‌زدیم.

در خانه‌ مادربزرگ، شستن خودمان غیرممکن است. حمامی در کار نیست، حتی آب لوله‌کشی هم نیست. باید رفت با تلمبه از چاه حیاط آب کشید و آن را با یک سطل آورد. در خانه نه صابون هست، نه خمیردندان و نه پودر لباس‌شویی.

توی آشپزخانه همه‌چیز کثیف است. کاشی‌های قرمزرنگ و نامنظم می‌چسبند به کفِ پاها و میز بزرگ می‌چسبد به پشت دست‌ها و آرنج‌ها. اجاق از چربی سیاه شده است و همه‌ دیوارها از دوده. با این‌که مادربزرگ ظرف‌ها، بشقاب‌ها، قاشق‌ها و کاردها را می‌شوید اما آن‌ها هیچ‌وقت کاملاً تمیز نیستند، و لایه‌ ضخیمی از کثافت روی قابلمه‌ها نشسته است. دستمال‌ها خاکستری‌رنگ هستند و بوی بدی می‌دهند.

اوایل، هیچ میلی به غذا نداریم، مخصوصاً وقتی می‌بینیم که مادربزرگ چطور غذا می‌پزد، بی‌آن­که دست‌هایش را بشوید و فین‌کنان توی آستین لباسش. بعد‌ها، دیگر به این موضوع توجه نمی‌کنیم.

وقتی هوا گرم است، می‌رویم توی رودخانه آب‌تنی می‌کنیم، صورت و دندان‌های‌مان را با آب چاه می‌شوییم. وقتی هوا سرد می‌شود، شستن همه‌ بدن غیرممکن است. توی خانه ظرف خیلی بزرگ وجود ندارد. ملافه‌ها، لحاف‌ها و لباس‌های زیرمان ناپدید شده‌اند. دیگر آن کارتون بزرگی را که مادرمان آن­ها را توی آن آورد، ندیدیم. مادربزرگ همه را فروخته است.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *