
گرگ بد گنده و سه بچه خوک
نویسنده:
علیرضا اکبریان
راوی:
نمایش رادیویی
زمان:
00:24:58
به اشتراک گذاری:
4.74

گرگ بد گنده و سه بچه خوک
یکی بود و یکی نبود. سه تا خوک كوچولو بودند که روزی راه افتادند توی این دنیای بزرگ، دنبال سرنوشت اسم آنها بود، خوک فلوت زن، خوک ويلون زن – و خوک كارى.
خوک فلوت زن خیلی بی خیال و تنبل بود و اصلا دوست نداشت کار کنه.
ـ «من و كار … كار و من … هه هه هه. هاهاها… من منم من خودمم، من خوک فلوت زنم، خودم و فلوتم، چکنم، کار چیه؟ بار چیه کی به کیه؟»
او اصلا بهفکر آتیهاش نبود و همهاش پی بازی و شیطنت، خلاصه از روی تنبلی، خیلی فوری و آسان يک خانه از علف برای خودش درست کرد و بعد از اینکه خانه علفیاش را ساخت، فلوتش را برداشت و شروع کرد به خواندن و رقصیدن…
خیلی خیلی لذت میبرم امیدوارم رمانهای عاشقانه پخش کنید