سووشون

نویسنده: سیمین دانشور
زمان: 01:54:47
به اشتراک گذاری:
4
اپیزودهای این قصه
سووشون قسمت اول
سووشون قسمت دوم
سووشون قسمت سوم
سووشون قسمت چهارم
سووشون قسمت پنجم
خلاصه:

بند آخر «سووشونِ» سیمین دانشور:
خواهرم گریه نکن روزی در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درختانی در شهرت و بسیار درختانی در سرزمینت و باد پیغام هر درخت را به گوش درختان دیگر خواهد رسانید و درختان از باد خواهند پرسید در راه که می‌آمدی سحر را ندیدی؟
«یوسف» در زمان اشغال «شیراز» در آنجا زندگی می‌‌‌‌‌‌‌کند. او که از ملاکان شیراز است، به شدت با اشغال شیراز و موضع دولت در برابر آن واکنش منفی دارد؛ اما برادرش «ابوالقاسم خان» که از وکلای شهر است، او را از برخورد با حکومت و همکاری نکردن با متفقین برحذر می‌دارد.
متفقین خواستار خرید آذوقه از او هستند و یوسف می‌گوید در زمانی که قحطی در شهر بیداد می‌‌‌‌‌‌‌کند، حاضر نیست غلات خود را به متفقین بفروشد. دعوا بالا می گیرد و «زری»، همسر او، سعی دارد در این اوضاع، وضعیت را تا حدی به سمت صلح پیش ببرد؛ به همین سبب زمانی که دختر حاکم گوشواره‌های او را برای سر عقد طلب می‌کند، یا اسب محبوب پسرش «خسرو» را می‌خواهند، برخلاف میل باطنی‌اش تمکین می‌کند و همین امر باعث برخورد تلخ یوسف با او می‌شود. در پایان یوسف براثر فشار دولت، انبار آذوقه خود را به روی مردم باز می‌کند. این کار او، باعث خشم دولت و متفقین می‌‌‌‌‌‌‌شود.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (1 votes, average: 4,00 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *