سگ خالی

نویسنده: دینو بوتزاتی
زمان: 00:17:02
به اشتراک گذاری:
4.61
اپیزودهای این قصه
سگ خالی
خلاصه:

ترس او را فرا گرفت. باز هم به‌طور وحشتناكی خود را بیش از پیش در آن خانه‌ بزرگ تنها احساس كرد. هیچ‌كس آن‌جا نبود كه بتواند به او كمكی كند. حتی انگار كه غرش كشدار و مرموز شهر،‌ آن نوع ناله‌ عمیق و دردناک، ناگهان خاموش شده بود. و نورا در سكوت بیش از حد سالن، یک‌باره ضربان‌های قلبش را كه می‌تاخت شنید.

فوراً باید دام‌پزشكی را خبر می‌كرد. احتمالاً موردی عفونی بود و می‌بایست به دنبال راه چاره‌ای می‌گشت. اما پیشاپیش می‌دانست: دامپزشک اصلاً از موضوع سر در نمی‌آورد. آخرین بار چشم‌های سگ را با تردید امتحان كرده بود و بحث‌های مبهمی در رابطه با مسمومیتی پیش كشیده و آنتی‌­بیوتیک داده بود. اما آنتی­‌بیوتیک‌ها به هیچ دردی نخورده بودند. و تازه شب تولد مسیح بود و دام‌پزشک پیدا نمی‌شد و همه‌ مردم، دیوانه به نظر می‌آمدند…

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (18 votes, average: 4,61 out of 5)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *