





«اسداللهخان» به خوشنامی و انصاف شهرت دارد و از قُضات عدلیه است. او درگیر رسیدگی به پرونده شخصی به نام «غلام بدرهای» است. غلام متهم به ارتکاب به قتل است.
قاضی یاوری اطمینان دارد که غلام بدرهای، سرمیراب تهران، با انداختن چند سگماهی در آبانبار خانه «صابر زند» باعث مرگ او شدهاست.
بازماندگان زند، دو بار دادخواست به عدلیه دادهاند، اما دو شعبه از دادگاههای عدلیه رأی به برائت غلام دادهاند. مرتبه سوم آنها دادخواستشان را به قاضی یاوری میدهند.
غلام با پرداخت رشوه و تطمیع دو قاضی قبلی عدلیه توانسته از مخمصه رها شود و الان درصدد است تا اسدالله خان را هم تطمیع کند که با مخالفت صریح و سریع او مواجه میشود.
غلام میداند که قاضی یاوری به قاتل بودن او مطمئن است، اما خیالش آسوده است که مدرکی دال بر متهم بودنش در در دست قاضی یاوری نیست، اما قاضی یاوری لحظهای دست از تلاش برای محکوم کردن غلام برنمیدارد، هرچند ابزار آزمایشگاهی لازم را در اختیار ندارد. این درحالی است که قاضی یاوری ازطرف رئیس کل عدلیه زیر فشار است تا پروندهی غلام را بهدلیل زیرسؤال نرفتن دو قاضی قبلی، مختومه اعلام کند.