شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان

زمان: 03:00:42
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان قسمت اول
شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان قسمت دوم
شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان قسمت سوم
شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان قسمت چهارم
شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان قسمت پنجم
شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان قسمت ششم
شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان قسمت هفتم
شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان قسمت هشتم
شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان قسمت نهم
شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان قسمت دهم
شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان قسمت یازدهم
شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان قسمت دوازدهم
شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان قسمت سیزدهم
شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان قسمت چهاردهم
شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان قسمت پانزدهم
شاهنامه فردوسی / جلد بیست و یک / رزم ایرانیان با تورانیان قسمت شانزدهم
خلاصه:

جنگ‌های دامنه‌دار ایرانیان و تورانیان، از پس قتل سیاوش چهر‌ه‌ای دیگر گرفت. با نابخردی توس، فرمانده‌‌ سپاه ایران، فرود (پسر دیگر سیاوش) کشته شد و سرانجام لشگر ایران با شکستی مسلّم و از دست‌دادن پهلوانانی چون بهرام و ریونیز و زرسپ و دیگران، سرافکنده نزد کیخسرو بازگشتند. شاه ایران زبان به سرزنش ایشان گشود و در نادانی توس نوذر سخن‌ها گفت و از داغ برادرش، فرود، ناله‌ها کرد. پس دلیران سپاه ایران، اندوهگین و خجل، نزد رستم رفتند تا شاید به خواهش‌گری او شاه را بخشش آید. رستم نزد کیخسرو شفاعت آنها را کرد و شاه پذیرفت. توس خواست که شاه فرصتی دیگر بدهد تا این شکست عظیم را جبران کند و کیخسرو فرماندهی سپاه را به توس بازگرداند. لیکن گیو را فرمود که در همه‌‌حال مراقب توس باشد و بدین‌‌سان ایرانیان بار دیگر به‌‌سوی توران لشگر کشیدند.
توس در نخستین گام رسولی نزد پیران فرستاد و اعلان جنگ داد. پیران نیز قاصدی نزد توس فرستاد و در پیامینیکی‌هایی را که در حق کیخسرو و مادرش فرنگیس کرده بود، یادآور شد و ناراحتی عمیق خود را از کشته‌شدن سیاوش ابراز داشت. توس را دل بر پیران رحم آمد و به او پیام داد که از جنگ کناره گیر و نزد کیخسرو بشتاب تا با تو نیکویی کند. پیران چون پاسخ توس را دریافت، ظاهراً پذیرفت که رخت به ایران کشد، اما رسولی نزد افراسیاب گسیل داشت و از او تقاضای نیروی بیشتر کرد. ده روز طول کشید تا لشگر افراسیاب نزد پیران رسید و سپاهی گران نمودار شد. پس پیران فرستاده‌ای نزد توس گسیل داشت که آماده‌‌ نبرد شو!
دو سپاه رودرروی یک‌‌‌‌‌‌‌‌دیگر ایستادند و جنگی سهمگین درگرفت. پهلوانی تورانی به نام «ارژنگ» به میدان درآمد و هماورد طلبید. توس خود به میدان ارژنگ رفت و او را بکشت. این واقعه بر تورانیان سخت افتاد و خواستند یکسره حمله کنند، لیکن هومان، برادر پیران، هشدار داد که بهتر آن است که ابتدا به جنگی نفربه‌‌نفر روی آوریم. سپس خود به نبرد توس درآمد و او را گفت که مگر سپاه ایران از پهلوانان تهی است که فرمانده‌‌ خویش را ابتدا به نبرد فرستاده‌اند؟ توس، هومان را دلالت کرد که اگر سر از جنگ بتابی و به ایران روی در امانی؛ اما گیو از میان لشگر سوی توس تاخت و او را هشدار داد که روز نبرد، نه وقت حرف و حدیث است، روز شمشیر و گرز است. به این ترتیب هومان در نبردی سخت شکست خورد، اما با یاری تورانیان توانست از مهلکه بگریزد.
صبح روز بعد، بار دیگر جنگ شروع شد و دو سپاه دو روز بی‌‌هیچ نتیجه‌‌ مشخصی با یک‌‌‌‌‌‌‌‌دیگر جنگیدند. تورانیان که از طولانی‌شدن جنگ به ستوه آمده بودند، به جادو دست‌‌‌یازیدند؛ «بازور»، از سپاه توران، به فرمان پیران بر ستیغ کوه رفت و باد و بوران و سرمایی دهشتناک بر سپاه ایران چیره گرداند و سپاه توران با نهایت قدرت جنگید و بسیاری از ایرانیان را کشت. در این میان «رُهام» که بازور را بر قله‌‌ کوه دید، او را کشت و جادوی سرما از بین رفت.
پس توس، شباهنگام، سپاه ایران را گردآورد و به‌‌‌سوی کوه هَماوَن فرستاد تا از دست‌‌‌بردِ ناگهانی تورانیان برحذر باشند. هم‌‌زمان قاصدی نیز نزد کیخسرو فرستاد و تقاضای کمک کرد.
صبح روز بعد، وقتی سپاه توران برای مقابله‌‌ نهایی به دشت نبرد درآمدند، ناگاه خیمه و خرگاه را خالی یافتند. پس درتعقیب ایشان برآمدند و به کوه هماون رسیدند و کوه را محاصره کردند.
پیران، فرمانده‌‌ی تورانیان به گفت‌وگوی دونفره با توس، فرمانده‌‌ ایرانی، مشغول شد، اما نتیجه‌‌ این گقت‌‌وگوها ادامه‌‌ محاصره بود. در این میان، هومان را رای بر این بود که کار سپاه ایران را یکسره کند، اما پیران قصد داشت محاصره را تا اتمام آذوقه و علوفه سپاه ایران ادامه دهد.
در چنین احوالی گودرز و توس درپیِ مشورتی، تنها راه نجات از محاصره را در شبیخون یافتند. پس توس سپاه را به پهلوانانی چون بیژن و شیدوش سپرد و خود به اتفاق گیو و رهام و سپاهی اندک، به قلب تورانیان، آنجا که پیران حضور داشت، تاخت. درابتدا شکستی بزرگ به تورانیان وارد آمد، اما به‌‌‌زودی هومان که از واقعه آگاه شد، به یاری پیران شتافت و راه را بر پهلوانان ایرانی بست. سه پهلوان ایرانی اگرچه با رشادت فراوان جنگیدند، ناگهان خود را در محاصره‌‌ی سیل تورانیان دیدند. اما بیژن و دیگران به یاری‌شان شتافتند و آنان را نجات دادند.
از آن سو، شاه ایران، کیخسرو، رستم را به یاری طلبید و او را به تدارک سپاهی برای کمک به توس مأمور ساخت. رستم نیز زمین ادب بوسه داد و سریعا سپاهی تدارک دید و فریبرز، پسر کیکاووس و عموی کیخسرو، را به فرماندهی برگزید. اما فریبرز از رستم خواست تا پیش از رفتن به جنگ، فرنگیس (مادر شاه و بیوه سیاوش) را برایش خواستگاری کند. رستم با این تقاضا نزد کیخسرو شتافت. کیخسرو اما تصمیم را به مادر خود واگذارد و فرنگیس، اگرچه در دل راضی نبود کسی را هم‌تراز سیاوش ببیند، سرانجام پذیرفت. پس از این پیوند، فریبرز با دلی شاد و مطمئن فرماندهی سپاه را بر عهده گرفت و راهی توران شد.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *