شاهنامه فردوسی / جلد پنج / پادشاهی منوچهر

زمان: 02:14:25
به اشتراک گذاری:
اپیزودهای این قصه
شاهنامه فردوسی / جلد پنج / پادشاهی منوچهر قسمت اول
شاهنامه فردوسی / جلد پنج / پادشاهی منوچهر قسمت دوم
شاهنامه فردوسی / جلد پنج / پادشاهی منوچهر قسمت سوم
شاهنامه فردوسی / جلد پنج / پادشاهی منوچهر قسمت چهارم
شاهنامه فردوسی / جلد پنج / پادشاهی منوچهر قسمت پنجم
شاهنامه فردوسی / جلد پنج / پادشاهی منوچهر قسمت ششم
شاهنامه فردوسی / جلد پنج / پادشاهی منوچهر قسمت هفتم
شاهنامه فردوسی / جلد پنج / پادشاهی منوچهر قسمت هشتم
شاهنامه فردوسی / جلد پنج / پادشاهی منوچهر قسمت نهم
شاهنامه فردوسی / جلد پنج / پادشاهی منوچهر قسمت دهم
شاهنامه فردوسی / جلد پنج / پادشاهی منوچهر قسمت یازدهم
شاهنامه فردوسی / جلد پنج / پادشاهی منوچهر قسمت دوازدهم
شاهنامه فردوسی / جلد پنج / پادشاهی منوچهر قسمت سیزدهم
شاهنامه فردوسی / جلد پنج / پادشاهی منوچهر قسمت چهاردهم
شاهنامه فردوسی / جلد پنج / پادشاهی منوچهر قسمت پانزدهم
خلاصه:

پس از کشته شدن ایرج به دست برادرانش سلم و تور، فریدون که نمی‌توانست تخت کیانی را خالی بگذارد، به دنبال اثری از تخمه‌ ایرج، شبستان او را جست‌وجو کرد. ماه‌‌آفرید از ایرج بار داشت و پس از چندی، دختری به دنیا آورد. فریدون او را به ناز بپرورد و چون وقت شویش شد، او را به پشنگ داد. دختر ایرج پسری به دنیا آورد که او را منوچهر نام کردند و فریدون او را هنرهای شاهان آموخت.
سلم و تور چون خبر شنیدند، از بیم کین‌خواهی خون ایرج، قاصدی با هدایای بسیار نزد فریدون فرستادند و ابراز پشیمانی کردند و خواستند تا منوچهر را پیش ایشان فرستد تا جبران گذشته کنند. فریدون پاسخ داد که پدرِ شما خون پسر را به زر و سیم‌‌‌‌‌‌‌تان نفروشد و شما هرگز بر منوچهر دست نخواهید یافت. برادران از پاسخ پدر بیمناک شدند و تصمیم گرفتند پیش‌دستی کنند؛ پس با سپاهی گران، از چین و خاور به سمت ایران حرکت کردند.
فریدون چون آگاه شد، منوچهر را فرمود تا با سپاهی به خون‌خواهی نیای‌اش (ایرج) برود. قارن، سام نریمان، گرشاسپ و قباد، سران لشگر ایران‌زمین بودند. سلم و تور چون عظمت سپاه منوچهر را دیدند، بر آن شدند که شبیخون بزنند. منوچهر از این نیرنگ باخبر شد، سپاه را به قارن سپرد و خود با سی هزار مرد جنگی کمین کرد. سپاه تور شبانه حمله کرد، اما شکست سختی خورد و تور به دست منوچهر کشته شد. منوچهر سرِ تور را با نامه‌ای نزد نیای خود، فریدون، فرستاد و قصه گفت.
سلم چون از مرگ برادر آگاه شد، هراسان تصمیم گرفت به دژ الانان پناه برد که دست‌یافتن به آن بسیار دشوار بود. قارن، یکی از سرداران لشگر منوچهر، حیلتی ساخت تا قبل از سلم بتواند وارد دژ شود؛ پس سپاه را به شیروی سپرد و او را گفت تا با علامت او به دژ حمله کند. سپس خود را به دروازه‌ دژ رسانید و نگین انگشتری تور که همراهش بود، به دژبان نشان داد و گفت من فرستاده‌ تورم و آمده‌ام تو را یاری کنم. دژبان در بر او گشود و چنین شد که سپاه قارن دژ را تسخیر کرد.
قارن نزد منوچهر بازگشت. نبرد بین دو سپاه آغاز شده بود. نخست کاکوی، از نوادگان ضحاک، با منوچهر رزم کردند و از پسِ نبردی سخت و طولانی، منوچهر بر او پیروز شد. سلم به سوی دریا گریخت، اما کشتی‌ای نیافت و منوچهر به سوی او رفت و با تیغ به دو نیمش کرد. سپس منوچهر سر سلم را با پیکی به سوی فریدون فرستاد و خود از پی او روان شد. فریدون استقبال گرمیاز منوچهر کرد؛ به کاخ بردش و او را تخت و تاج کیانی داد. پس از آن، عمر فریدون به سرآمد و به نزد آفریدگار شتافت. منوچهر او را در دخمه‌ای درخور شاهان نهاد و تا یک هفته بر مرگ نیای خود سوگواری کرد.

1 ستاره2 ستاره3 ستاره4 ستاره5 ستاره (No Ratings Yet)
Loading... چقدر این کتاب رو دوست داشتید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *