







«کریستیان» دختر توانمندی که خیال ستاره اپرا شدن را دارد، درس اپرا را نزد فانتوم (شبح) در زیرزمین اپراخانه پاریس آموزش میبیند. شبح پیوسته نقابی بر صورت دارد چون که نمیخواهد با برداشتن نقاب باعث ترس کریستیان شود و این به خاطر فریفتگی او به کریستیان است. ولی با آمدن جوانی به نام «رائول» رفیق دوران نوجوانی کریستیان همه چیز به هم میخورد. کریستیان دلباخته رائول میشود و تراژدی انتقام شبح شروع میشود.
رمان شبح اپرا حاوی درونمایههای پرارزشی است که هر کدام جای صحبت و ژرفنگری دارد. در جایگاه اول شخصیت شبح اپرا با نام اصلی اریک قرار دارد. او انسانی هنرمند است که به وسیله جامعه رانده شده. جامعهای که به دلیل زخمی بودن صورت اریک او را از خود میراند، تواناییها و هنرهای او را نیز نادیده میگیرد و از او شبحی وحشتناک و انسان گریز به وجود میآورد.
این جامعه او را در هیچجا به صورتی که هست قبول نمیکند و حتی در پایان داستان او را به آتش میکشد. دید منفی لورو نسبت به جامعه تا حد فراوانی بر اساس حقیقت غمانگیزی است که در توده مردم پنهان شده است. انتخابهای احساسی و هیجانی مردم که معمولا بر پایه دیدههای سطحی، تخیلات و پیش فرضهای غیر حقیقی آنهاست، معمولا انسانها و موقعیتهای بسیاری را نابود کرده.